گوناگون



لنگه کفش گاندی 

روزی مهاتما گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد.

در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.

یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.

گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نماید.

 

منبع:عصر ایران


درویشی قصه زیر را تعریف می کرد:

یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر  گذاشته بود  وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و  استـقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد   فرشته نگهبانی که باید او را راه می داد نگاه سریعی به فهرست نام  ها انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به جهنم فرستاد  در جهنم هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر  کس به آنجا برسد می تواند وارد شود  مَرد وارد شد و آنجا ماند   چند روز بعد شیطان با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه فرشته نگهبان  را گرفت و گفت  این کار شما اشتباه تمام است   شیطان که از خشم قرمز شده بود گفت  "آن مَرد را به جهنم فرستاده اید و آمده وکار و زندگی ما را به  هم زده.

از وقتی که رسیده   نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد و به درد و دلشان می  رسد.

حالا همه دارند در  جهنم با هم گفت و گو می کنند یکدیگر را در آغوش می کشند ، مهربانی و محبت می کنند و می بوسند   جهنم جای این کارها نیست! لطفا ً این مَرد را پس بگیرید  "

وقتی قصه به پایان رسید درویش گفت:  با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی  خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند .


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بانک اطلاعات مشاغل اسپرت دوربین | ویدئو دیتا پروژکتور ، وایت برد هوشمند و پرده نمایش ، ویدئو دیتا پروژکتور ، وایت برد هوشمند ، پرده نمایش صد تو کیس استادی، ترجمه مقالات، بیان شفاهی داستان دغدغه‌های یک عشق تدوین استراتژی! فایل پاورپوینت GRIMB زنان اشعار ضیاءالدین زین الدینی royanet